پست آخر(بهتره بگم مطلب آخر)
- چهارشنبه, ۲۹ بهمن ۱۳۹۳، ۰۳:۴۳ ب.ظ
- ۱ نظر
نمیدونم نوشته ی قبلی من خونده شد یا نه.
اما همین که نوشتم و میدونم ممکنه یه روزی چه دیر چه زود خونده بشه آرومم میکنه.
و اما ادامه...
نمیدونم میخونی یا نه.
ولی حدس میزنم امروز هم اومدی.
حس میکنم ممکنه بازم بیای.
حس میکنم قبلا هم اومدی.
ولی ممکنه هم که اشتباه کنم
ولی اگه خوندی...
درگیر رویای توام،منو دوباره خواب کن
دنیا اگه تنهام گذاشت،تو منو انتخاب کن
دلت از آرزوی من،انگار بی خبر نبود
حتی تو تصمیمای من، چشمات بی اثر نبود
خواستم بهت چیزی نگم،تا با چشام خواهش کنم
درارو بستم روت تا،احساس آرامش کنم
باور نمیکنم ولی،انگار غرور من شکست
اگه دلت میخواد بری،اصرار من بی فایده است
هر کاری میکنه دلم،تا بغضمو پنهون کنه
چی میتونه فکر تورو،از سر من بیرون کنه؟
یا داغ رو دلم بذار،یا که از عشقت کم نکن
تمام تو سهم منه،به کم قانعم نکن
خواستم بهت چیزی نگم،تا با چشام خواهش کنم
درا رو بستم روت تا، احساس آرامش کنم
باور نمیکنم ولی،انگار غرور من شکست
اگه دلت میخواد بری،اصرار من بی فایده است