بیخیال دنیا و قانوناش

فانتزی2

یکی از فانتزیام اینه که از در خونه میام بیرون ، یهو میبینم آقای خودنگاه ( مجری قوی ترین مردان ایران ) داره زنگ خونمون رو میزنه !
بعد از این که منو میبینه ، میگه : به به ! سلام علی آغآ !
منم سلام علیک و رو بوسی و تبریک عید و . . .
حالا هی سوال میکنم !
چی خوردی انقدر هیکلی شدی !؟
چرا خودت تو مسابقات شرکت نمیکنی ؟
پرس سینه چند میزنی ؟
از چند سالگی بدن سازی میری ؟
لباس تو این سایز گیرت میاد ؟
و . . .
بعد میگم راستی قوی ترین مرد ایران از نظر تو کیه ؟
یه مکثی میکنه ، همینطور که تو چشای من نیگا میکنه ، میگه علی !
میگم من ؟
میگه عآره ! تو !
تویی که این همه پست میذاری کسی نظر نمیده !
تویی که این همه وقت میذاری برای این سایت !
آره تویی که کمرت زیر بار فانتزی گفتن خم شده !
( در حالی که اشک تو چشتش جمع شده ! )
عآره تو ، الانم اومدم که ازت قدردانی کنم !
یه عنوان یادبود یه کمربند طلایی بهم میده ، بعد میگه راستی پلاک خونتون چرا این شکلیه ؟
تا بر میگردم ببینم پلاک موردش چیه ، سریع میره تو افق محو میشه !

فانتزی1

یکی از فانتزیام اینه که
تو فرودگاه در حال سیگار ( ترجیحا مارلبورو قرمز پایه بلند ) کشیدن باشم !
در همین حال یکی بیاد جلو بهم بگه :
- بخشید آقا ! شما روزی چند نخ سیگار می کشین ؟
+ بهش بگم منظور ؟
- بعد یارو بگه منظور اینکه اگه پول این سیگارا رو جمع می کردین ، به اضافه‌ ی پولی که به خاطر سلامتیتون خرج دوا و دکتر می کنین ، الان اون هواپیمایی که اونجاست مال شما بود ! :|
+ بعد من تو صورتش نیگا کنم ( این شکلی :| ) بعد بگم تو سیگار می کشی ؟
- بعد یارو بگه نه !
+ بگم اونوقت هواپیما داری ؟
- باز بگه نه :|
+ بهش بگم به هر حال مرسی بابت نصیحتت ! ضمناً اون هواپیما که نشون دادی مال منه . . .
بعلههههههه !
کاپیتان علییی هستم
افق دو نفر بیا بالا ، افـــــــق ، نــبــــود ؟ با خدمه و کاپیتان مجرب ، نبود ؟